زنی
چراغ جادو پیدا کرد و آنرا مالش داد ، غولی از آن بیرون آمد و به زن گفت:
اگه
آرزویی داری برآورده می کنم ، زن 1 دقیقه فکر کرد و گفتک آرزو می کنم پاهای
لاغر
داشته باشم. غول به او نگاه کرد و گفت : همش همین؟ من گفتم که هر چه دلت
بخواهد
برایت آماده میکنم و تو پاهای لاغر
میخواهی؟ مردم از گرسنگی میمیرند ، همه جا جنگ است ، بیماری و فقر بیداد
میکند و تو
در حالی که میتوانی هر آرزویی بکنی پاهای لاغر میخواهی؟ زن بیچاره که دست
پاچه شده
بود گفت: خیلی خب ، پاهای لاغر برای همه مردم
عناوین یادداشتهای وبلاگ