سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

مادر عزیزم شما را به خدا می سپارم با شهداء و اولیاء الله محشور بشی.  

در روز یکشنبه مورخ 5/10/1389 ساعت 10 صبح مادرم به رحمت خدا و جوار الهی پیوستند . خدا ایشان را بیامرز و رحمت خویش را عنایت نماید.  

 

============================================ 

تشکر و قدردانی :  

بدین وسیله و از طریق این وبلاگ از همه عزیزانی که در مراسم تشیع و تدفین و مراسم عزاداری مادرم حضور یافتند و یا از طریق تلفن و اس ام اس تسلیت گفتند کمال و نهایت تشکر و قدردانی را می نمایم خدا به من این فرصت را بدهد که در مراسمهای شادی شما جبران نمایم.  

همچنین از همه اقوامی که از شهرهای دور و نزدیک تشریف آورده بودند نهایت تشکر را دارم 

شهرهای کرمانشاه - قصر شیرین - ایلام - مهران - ایوان - چوار - دهلران - شیروان و چرداول -  بدره - زرین آباد

 همه ارگانهای دولتی: نهاد رهبری در دانشگاه ایلام حاج آقا هاشمی و حاج آقای اکبرنژاد و هیئت همراه -امام جمعه شهرستان ملکشاهی -نهاد رهبری در دانشگاه آزاد ایلام-دانشگاه ازاد اسلامی واحدایلام- همکاران دانشگاهی و اساتید بزرگوار -دبیرستان سما ایلام - سپاه پاسداران ناحیه ایلام - ریاست دانشگاه پیام نور استان ایلام جناب آقای دکتر نورایی و هیئت همراه - اداره راه و ترابری ایلام - اداره کل آموزش و پرورش استان ایلام - دبیرستانها شهرستانهای ایلام - شهرداری های شهرستانهای ایلام - تمامی دوائر دولتی شهرستانهای ملکشاهی   

از همه این عزیزان و سروران که منت بر سر ما گذاشتند      تشکر   و قدردانی    می کنم.

===============================================  

 

اطلاعیه اطلاعیه   

به اطلاع دوستان و آشنایان می رساند که مراسم هفتم مرحومه مغفوره (مادرم) در روز شنبه مورخ 11/10/1389 از ساعت 5/2 ( دو و نیم) الی -------- 5/4 ( چهار و نیم ) عصر در حسینیه امام جعفر صادق(ع) واقع در محله گلان برگزار می گردد. 

=====================================================



اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

بدین وسیله و از طریق این وبلاگ سال نو را به همه شما تبریک میگویم و از خدای منان برای همه شما آرزوی بهترین ها را می کنم و امیدوارم در ال آینده سال آرامش و آسایش همه بندگاه خوب خدا و رهایی از قید و بند دیکتاتورهای درونی و بیرونی باشد انشاء الله.  

 

سال نو مبارک 


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  


جادوگر شهر از (1939)


کارگردان : ویکتور فلمینگ


درسی دختر مهربانیست که با عمه اش زندگی می کند،یک روز
گردبادی بزرگ درسی را به سرزمینی عجیب و رویایی می برد.او برای برگشتن به خانه
باید پیش جادوگر شهر از برود.در این سفر مترسکی که می خواهد عقل داشته باشد،شیری
که می خواهد شجاعت داشته باشد و شبه انسانی فلزی که می خواهد قلب داشته باشد او را
همراهی می کنند..


اگر بخواهید فیلمی ببینید که اقتباسی خوب از قصه های پریان
با شخصیتهایی دوست داشتنی و فانتزی باشد اولین و شاید بهترین انتخاب همین فیلم
است.اگر موزیکال و کلاسیکش را بخواهید که گزینه دیگری در اندازه های این فیلم
اصلاً وجود ندارد.


ارزش گذاری فیلم:


لینک فیلم در IMDB


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  


مری و مکس (2009)


نویسنده و کارگردان : آدام الیوت


مری دختر تنهاییست که در استرالیا زندگی می کند با یک مادر
همیشه مست و اخمو و یک پدر ساکت و بی توجه.او برای پیدا کردن دوست به صورت اتفاقی
برای شخصی به نام مکس در آمریکا نامه می نویسد.مکس هم مرد تنهاییست که از مشکل عصبی
خاصی رنج می برد..


آدام الیوت فیلمساز استرالیایی،مری و مکس را به عنوان اولین
فیلم انیمیشن بلندش ساخته در حالی که تمامی آثار قبلی او انیمیش کوتاه بوده اند و
برای یکی از آنها هم اسکار گرفته.(اگه پوستر اون انیمیشن کوتاه اسکار برده رو ببینید
متوجه تشابه زیاد شکل و شمایل شخصیتها اون فیلم با مری و مکس می شوید)به هر حال
این انیمیشن زیبا نوید یک فیلمساز خوب و خلاق رو میده و من از حالا منتظر فیلمهای
بعدی این کارگردان و نویسنده هستم.


در اکثر دقایق فیلم راوی بر روی تصاویر فیلم صحبت می کند و
از دیالوگ خبری نیست،این شیوه اجازه می دهد فیلمنامه نویس به راحتی از تمام حالات
روحی و درونی و ذهنیات شخصیتها برای مخاطبینش صحبت کند اما یکنواخت بودن و تکراری
بودن صدای راوی کم کم خسته کننده می شود.شاید می شد در صحنه های بیشتری اجازه داد
شخصیتها خودشان صحبت کنند؛مثلاً می شد صدای یک پیرمرد بامزه را هنگامی که پدربزرگ
رالف از پیدا شدن بچه ها در ته لیون آبجو صحبت می کرد شنید.


خلاقیت فیلمساز بزرگترین نیروی محرکه فیلم است،این خلاقیت
باعث شده از شیوه های ظریف و غیرکلیشه ای با شخصیتها آشنا شویم مثلاً اینکه مری
عاشق شنیدن کلمه ارل گری بود(با آن تلفظ و لحن خاص ادای ارل گری) اما گاهی راوی از
چیزهایی صحبت می کند که در پایان به نظر می رسد قابل حذف شدن باشند مانند تعریف داستان
پدربزرگ و دوستانش و اینکه آب سرد چه تاثیری بر سینه های پدربزرگ داشت؛البته مشخص
است که تمامی این صحنه ها دارای طنز زیبا و دوست داشتنی هستند اما اینکه بودن و یا
حذف یک داستانک طنز در کلیت فیلم،حتی گوشه بسیار کوچکی از شخصیت پردازی یک
کاراکتر،اهمیت داشته باشد یا نه سوال مهمیست.


- مادرش بهش گفته بود که اون یک اتفاق
بوده؛چطور ممکنه که یک نفر یک اتفاق باشه.


پدربزرگ رالف بهش گفته بود که بچه ها اتفاقی نیستن و توسط
پدرها ته لیوان آبجو پیدا میشن..



ارزش گذاری فیلم:


لینک فیلم در IMDB


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  


آلیس دیگر اینجا زندگی نمی کند (1974)


کارگردان : مارتین اسکورسیزی


آلیس(الن
برستین
) که به تازگی بیوه شده،تصمیم می گیرد با پسرش به شهر دیگری برود و خواننده
شود..


فیلم
با سکانس فوق العاده ای شروع می شود،آلیس را
در کودکی در جاده ای منتهی به
مزرعه و خانه می بینیم،نحوه ساخت این سکانس آشکارا ادی دین و تجلیلیست از فیلم
موزیکال و کلاسیک جادوگر شهر از.در واقع اینجا آلیس مانند دخترک آن فیلم(که هر دوی
آنها هم عاشق آواز خواندن هستند و با سگ کوچکشان درد دل می کنند) به شهری رویایی فکر
می کند که دیگر مشکلات زندگی آنجا وجود نداشته باشند.صحنه ای که تصویر سایه های
والدین آلیس را پشت پنجره می بینیم در حالی که پشت میز نشسته اند و چای می نوشند
به طرز غریبی،دیدنی و ماندگار از کار در آمده.


پس
از آن آلیس مادر را می بینیم که دچار روزمرگی زندگی و شوهری نامهربان و خشن شده و
دیگر مجالی نیست تا به رویای کودکی اش که همان خوانندگی باشد فکر کند.درست جایی که
آلیس آرزو می کند با هیچ مردی آشنا نشده بود خبر می رسد که شوهرش مرده و از این
لحظه به بعد فیلم تبدیل به یک اثر جاده ای می شود.آلیس به همراه فرزند عجیب و
غریبش به جستجوی آنچه که آرزویش بوده یا حداقل سهمش از زندگی و شاید سهمش از یک
مرد خوب به این سو و آن سو می رود..


غافلگیری خوب : استفاده از شوک و غافلگیری می تواند به
جذابیت هر فیلمی و درگیر شدن بیشتر مخاطب کمک کند،یک نمونه خوب آن را می توان در
این فیلم و تغییر رفتار ناگهانی بن با بازی خوب و ماندگار هاروی کیتل مشاهده
کرد؛آن مرد مهربان و عاشق پیشه که مخاطب هم به آینده مشترک آلیس و او خوشبین شده
بود در سکانسی که همسرش به دیدن آلیس می رود تبدیل به یک روانی خطرناک می شود.او
به نماد عقربی که از گردنش آویزان کرده اشاره می کند و می گوید او مانند عقربیست
که تا زمانی که کاری به کارش نداشته باشی بی آزار است.این تغییر رفتار بدون مقدمه
و ناگهانی هم نیست،اگر آلیس و مخاطب خوشبین کمی دقت کنند می توانند تصویر آن عقرب
را در همان اولین سکانس آشنایی بن مشاهده کنند(تصویر زیر) یک نکته ریز دیگه هم در
تصویر زیر و گفتگوی بین این دو قابل مشاهدست،آلیس در بین تمامی مواردی که بن اشاره
می کند تنها می پرسد چطور خرج زندگی ات را در می آوری؟این سوال تطابق دارد با
خواست و آرزوی آلیس در جستجوی مردی که توانایی تامین زندگی او و پسرش را داشته
باشد..


بن: بعضی وقتا فکر می کنم یه خلاصه ای از زندگیم رو تو یک صفحه
لیست کنم،مثلاً سنم،کجا مدرسه می رفتم،رنگ مورد علاقم،خجالت آورترین لحظه
زندگیم،اینکه برای گذران زندگی چکار می کنم.. و باقی مسائل مشابه.


آلیس: خوب،برای گذران زندگیت چکار می کنی؟



ارزش گذاری فیلم:


لینک فیلم در IMDB


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  


چهل سالگی (1387)


کارگردان : علیرضا رئیسیان


یک موسیقیدان ایرانی قرار است از فرانسه چند روزی به ایران
بیاید،خانمی که عهده دار برنامه های اوست(لیلا حاتمی) نامزد و در واقع معشوقه قبلی
این موسیقدان است که حالا با مرد دیگری(محمدرضا فروتن)ازدواج کرده..


پیش از این نام علرضا رئیسیان را به خاطر فیلمهای ایستگاه متروک
و پرونده هاوانا شنیده بودم،فیلمهایی که انگار سعی داشتند نظر مخاطب جدی سینما را
جلب کنند.چهل سالگی هم با جمع آوری بازیگران مطرح و خوبی مانند عزت الله
انتظامی،لیلا حاتمی و فروتن و طرح قصه یک عشق قدیمی سعی دارد مخاطب عام و خاص را
با هم جذب کند اما در انتها با تمام بضاعتش چنگی به دل نمی زند.دختر محمدرضا فروتن
با آن شخصیت عجیب که سی سال از سنش بیشتر می فهمد معلوم نیست با چه نیتی این همه
به آن توجه شده و اگر یک دختر معمولی بود چه اتفاقی می افتاد.آن ماجرای نحوه
استراق سمع هم که جای بحث و خنده می تواند داشته باشد و از همه اینها گذشته صحنه
ای در فیلم وجود دارد که می تواند تکلیف کارگردانی و سلیقه رئیسیان را مشخص
کند.نمایی که از بالای پله برقی از آقای عاشق قدیمی و رهبر موسیقی جدید داریم با
آن بارانی و کلاه فرهنگی در حد یک توپ خنده عمل می کند به خصوص با آن توضیحات بعدی
که هنرمندها طرز خاصی لباس می پوشند..


ارزش گذاری فیلم:


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  


قتل شرافتمندانه (2008)


کارگردان : جان آونت


تورک(رابرت
دنیرو
) و روستر(آل پاچینو) دو پلیس و همکار قدیمی هستند..


تنها چیزی که ممکن است باعث ماندگاری فیلم شود سومین همکاری
دو غول بزرگ دنیای بازیگریست.البته دو فیلم قبلی را از نظر کیفیت و ارزش سینمایی نمی
توان با این فیلم مقایسه کرد اما در اولی که قسمت دوم پدرخوانده بود دنیرو و
پاچینو هر دو نقش گانگستر را بر عهده داشتند در فیلم دوم یعنی مخمصه مایکل مان،یکی
پلیس بود و دیگری گنگستر و اینجا هر دو پلیس هستند.(چرخش روزگارست دیگر)


برگ برنده ای که فیلمنامه برای خود در نظر گرفته برهم زدن
تمام معادلاتیست که خود فیلمنامه در ذهن مخاطب ایجاد کرده؛در ابتدای فیلم می بینیم
که رابرت دنیرو رو به دوربین به 14 قتلی که در لباس پلیس انجام داده اعتراف می کند
اما در اواخر فیلم می بینیم این پاچینو بوده که قتلها را مرتکب شده اما دنیرو را
روبروی دوربین مجبور کرده تا یادداشتهای خود پاچینو را بخواند.حالا منظور او از
این کار چه بوده اصلاً فیلمنامه به آن توجهی نمی کند و فقط میخواسته تماشاگر را
غافلگیر کند،در صورتی که این غافلگیری اصلاً ارزش ندارد(با توجه به بی اهمیت بودن
همان اعتراف) از طرفی اگر دوباره و با آگاهی از اینکه اینها خاطرات روستر هستند نه
خاطرات تورک،این اتفاقات را مرور کنیم منوجه یک سری گاف می شویم،مثلاً آن کشیش که
به قتل رسید طبق تحقیق مشخص شده بود تورک در کودکی پیش او می رفته اما حالا چرا
پاچینو ار او انتقام می گیرد مشخص نیست(بر فرض هم که روستر از ماجرای بین تورک و
کشیش مطلع می بوده باید در فیلم به آن اشاره ای می شد) و از همه اینها مهمتر وقتی
یادداشتها را از زبان تورک(دنیرو) می شنویم و با جزئیات شاهد هستیم که او آنها را
انجام می دهد اما در پایان متوجه می شویم که او اصلاً سرصحنه هم حاضر نبوده و آنها
را از روی یادداشتهای روستر می خواند،جریان بیشتر به یک جور سرکاری شبیه است تا
ترفند فیلمنامه نویسی..


ارزش گذاری فیلم:


لینک فیلم در IMDB


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ